bazmandeh





آواز کلاغ , خدا گفت : بخوان! برای من بخوان. این منم که دوستت دارم سیاهی ات را و خواندنت را.

داستان آواز کلاغ

داستان آواز کلاغ , کلاغ لکه ننگی بود بر دامن آسمان و وصله ناجور بر لباس هستی و صدای ناهموار و ناموزونش خراشی بود بر صورت احساس . با صدایش نه گلی می شکفت و نه لبخندی بر لبی می نشست صدایش اعتراضی بود که در گوش زمین می پیچید.

کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را . کلاغ از کائنات گله داشت.کلاغ فکر می کرد در دایره قسمت نازیبایی ها تنها سهم اوست و نظام احسن عبارتی است که هرگز او را شامل نمی شود . کلاغ غمگینانه گفت : کاش خداوند این لکه سیاه را از هستی می زدود و بالهایش را می بست تا دیگر آواز نخواند.

داستان آموزنده و جالب آواز کلاغ

آواز کلاغ

داستان آموزنده و جالب آواز زیبای کلاغ

خدا گفت : صدایت ترنمی است که هر گوشی آن را بلد نیست. فرشته ها با صدای تو
به وجد می آیند . سیاه کوچکم! بخوان ! فرشته ها منتظر هستند. و کلاغ هیچ نگفت .
خدا گفت : سیاه چونان مرکب که زیبایی را از آن می نویسند و تو این چنین زیبایی ات را بنویس
و اگر نباشی جهان من چیزی کم دارد. خودت را از آسمانم دریغ نکن. و کلاغ باز خاموش بود.

خدا گفت : بخوان! برای من بخوان. این منم که دوستت دارم سیاهی ات را و خواندنت را.
و کلاغ خواند. این بار اما عاشقانه ترین آوازش را خدا گوش داد و لذت برد و جهان زیبا شد.”

زیباشو



لینک منبع

مطلب داستان زیباترین آواز کلاغ در سایت مفیدستان.


لینک منبع و پست :داستان زیباترین آواز کلاغ
http://mofidestan.ir/%d8%af%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%b2%db%8c%d8%a8%d8%a7%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%d8%a2%d9%88%d8%a7%d8%b2-%da%a9%d9%84%d8%a7%d8%ba/

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان مطالب اینترنتی آوای کُر هنر الکترونیک این شیشه اگر تار شده، پاک کنیدش داستان های صوتی شهدا gamingacc حسابداران برتر dabestanhamzeh خانواده ایرانی